عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشت شانه های محکمی است
که بتوانی به آن تکیه کنی
و از غم زندگی برایش اشک بریزی
چقدر سخته تو چشای کسی که تموم عشقتو ازت دزدید
و به جاش یه زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد دور بزنی و
به جای اینکه لبریز از کینه و نفرت شی حس کنی که هنوز دوستش داری
چقدر سخته دلت بخواد باز سرتو روی دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همهی وجودت له شده
چقدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی
ولی وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی
تا نفهمه که هنوزم دوستش داری
چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی
گل من باغچهی نو مبارک